English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3995 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
orb U بدور چیزی گشتن
orbs U بدور چیزی گشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
slue U بدور محورثابتی گشتن
orbs U بدور مدار معینی گشتن
orb U بدور مدار معینی گشتن
enwind U بدور چیزی پیچیدن
coil U بدور چیزی بطورمارپیچ پیچیدن
coiled U بدور چیزی بطورمارپیچ پیچیدن
coils U بدور چیزی بطورمارپیچ پیچیدن
swinge U تلوتلو خوردن بدور چیزی چرخیدن
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to look for anything U چیزی گشتن
to search for anything U پی چیزی گشتن
grabble U با دست پی چیزی گشتن
to grope for anything U درتاریکی پی چیزی گشتن
scrounge around <idiom> U درپی چیزی گشتن
groping U در تاریکی پی چیزی گشتن
gropes U در تاریکی پی چیزی گشتن
groped U در تاریکی پی چیزی گشتن
grope U در تاریکی پی چیزی گشتن
to grabble for anything U چهاردست وپاشدن وپی چیزی گشتن
backing up the wrong tree <idiom> U [دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
that U اشاره بدور
circumambient U گردنده بدور
rotational U دوران گردش بدور
rotation U دوران گردش بدور
vertigo U دوار سر چرخش بدور
The earth moves round the sun . U زمین بدور خورشید می گردد
Make a journey round the world. U بدور دنیا سفر کردن
paraboloid U سطحی که در اثر گردش جسم شلجمی بدور خود تشکیل میگردد
saree U ساری یا لباس زنان هندو که مشتمل است برپارچهای که بدور بدن می پیچند
sari U ساری یا لباس زنان هندو که مشتمل است بر پارچهای که بدور بدن می پیچند
saris U ساری یا لباس زنان هندو که مشتمل است بر پارچهای که بدور بدن می پیچند
distaff U التی که گلوله پشم نریشته راروی ان نگاه داشته و پس ازریشتن بدور دوک می پیچند
S-twist [S-spun] U نخ چپ تاب [جهت پیچیدن الیاف بدور یکدیگر در این نوع نخ مانند حرف اس لاتین است.]
Spanish knot U گره اسپانیایی [این گره بدور یک نخ تار زده شده و به آفریقا منسوب می باشد.]
burl [nep] U گلوله ای یا نپ شدن الیاف در سطح بافته شده بدلیل پیچش الیاف بدور یکدیگر
berber knot U گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
heliocentric U دارای مرکز در خورشید دوار بدور خورشید
puttered U ول گشتن
search U گشتن
puttering U ول گشتن
searched U گشتن
putters U ول گشتن
To loaf about . To loiter . U ول گشتن
searchingly U گشتن
go about U گشتن
roam U گشتن
searches U گشتن
slosh U ول گشتن
putter U ول گشتن
to knock about U ول گشتن
sloshing U ول گشتن
swivels U گشتن
to muck a bout U ول گشتن
seeks U گشتن
seeking U گشتن
seek U گشتن
to fool about U ول گشتن
sloshes U ول گشتن
to poke a bout U ول گشتن
strangle U ول گشتن
roamed U گشتن
roaming U گشتن
to go about U گشتن
seach U گشتن
roams U گشتن
swivelled U گشتن
hang around U ول گشتن
swivel U گشتن
metallic thread U نخ زربفت [اینگونه نخ ها که از تابیده شدن ورقه های نازک طلا، نقره و یا دیگر فلزات بدور نخ تهیه می شوند، جهت تزئین فرش بکار رفته.]
idlest U ازاد گشتن
trundling U گشتن چرخیدن
to prospect [for] U گشتن [بدنبال]
to fish in troubled waters U پی بازاراشفته گشتن
to draw blank U گشتن وچیزی
ranksack U خوب گشتن
putter U مهمل گشتن
trolls U گشتن سراییدن
trundles U گشتن چرخیدن
idles U ازاد گشتن
orbits U بدورمداری گشتن
to look for work U پی کار گشتن
orbited U بدورمداری گشتن
fossick U خوب گشتن
trundle U گشتن چرخیدن
troll U گشتن سراییدن
trundled U گشتن چرخیدن
turn U گشتن چرخیدن
turns U گشتن چرخیدن
puttered U مهمل گشتن
To look for a pretext ( an excuse ). U پی بهانه گشتن
puttering U مهمل گشتن
putters U مهمل گشتن
circumvolve U دور گشتن
trundl U غلتیدن گشتن
to wait one's leisure U پی فرصت گشتن
to turn round U دور گشتن
grow U شدن گشتن
grows U شدن گشتن
idle U ازاد گشتن
orbit U بدورمداری گشتن
To adore (dote on) someone. U دورکسی گشتن
idled U ازاد گشتن
circumambulate U بدورچیزی گشتن
to rev up U تند گشتن
goggled U چپ نگاه کردن گشتن
rolls U غلت خوردن گشتن
pound the pavement <idiom> U دنبال کار گشتن
goggling U چپ نگاه کردن گشتن
look (someone) up <idiom> U به دنبال کسی گشتن
hang about U گشتن پرسه زدن
to hang about U گشتن معطل شدن
rolled U غلت خوردن گشتن
roll U غلت خوردن گشتن
goes U گشتن رواج داشتن
prowl U درپی شکار گشتن
prowled U درپی شکار گشتن
ask for trouble <idiom> U دنبال دردسر گشتن
prowling U درپی شکار گشتن
to search U گشتن [جستجو کردن]
prowls U درپی شکار گشتن
goggle U چپ نگاه کردن گشتن
go U گشتن رواج داشتن
encircled U دورچیزی گشتن دربرداشتن
traipsing U سرگردان بودن ول گشتن
traipses U سرگردان بودن ول گشتن
traipsed U سرگردان بودن ول گشتن
encircle U دورچیزی گشتن دربرداشتن
traipse U سرگردان بودن ول گشتن
encircles U دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircling U دورچیزی گشتن دربرداشتن
closed back U بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
sinecure U وفیفه گرفتن وول گشتن
pivots U روی پاشنه گشتن چرخیدن
swirl U گشتن باعث چرخش شدن
swirled U گشتن باعث چرخش شدن
to always look for things to find fault with U همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
swirling U گشتن باعث چرخش شدن
sinecures U وفیفه گرفتن وول گشتن
swirls U گشتن باعث چرخش شدن
rummaging U بهم زدن خوب گشتن
rotates U دور محور خود گشتن
rummage U بهم زدن خوب گشتن
rummages U بهم زدن خوب گشتن
pivoted U روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivot U روی پاشنه گشتن چرخیدن
foraging U پی علف گشتن کاوش کردن
foraged U پی علف گشتن کاوش کردن
forage U پی علف گشتن کاوش کردن
rotated U دور محور خود گشتن
revved U تند گشتن دور برداشتن
look (something) up <idiom> U به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
revs U تند گشتن دور برداشتن
rev U تند گشتن دور برداشتن
rummaged U بهم زدن خوب گشتن
rotate U دور محور خود گشتن
revving U تند گشتن دور برداشتن
to patrol a town U برای پاسبانی دورشهر گشتن
forages U پی علف گشتن کاوش کردن
circuit U دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
circuits U دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
to seek a position U جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
symmetric knot U گره ترکی [گره نامتقارن] [که بدور دو تار زده می شود و معمولا از قلاب جهت خفت زدن استفاده می شود.]
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
A tale never loses in the telling . <proverb> U یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد.
to search [for] [someone] U دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
to outflank an army U گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
ply yarn U نخ چندلا [در اثر تاباندن دو یا تعداد بیشتر رشته نخ بدور یکدیگر بوجود آمده و بسته به نیاز می تواند دولا، چهارلا، شش لا، نه لا و یا طنابی باشد. نخ یک لا فقط از به هم پیچیدن الیاف بوجود می آید.]
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
It take one hour there and back. U رفتن وبر گشتن ( رفت وبرگشت ) یکساعت طول می کشد
snooped U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooping U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoops U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoop U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
false selvage U شیرازه تقلبی [هر نوع نخ اضافی که جزء پودهای اصلی نبوده و بدلیل تزئین و یا پوشاندن پارگی ها در محل شیرازه بدور تار پیچیده شود از این دسته محسوب شده و کاهش اصالت فرش را به همراه دارد.]
filikli U [نوعی فرش با پرز بلند و نسبتا زبر و خشن و بیشتر از جنس پشم بز که در مناطق عشایری ترکیه و آذربایجان شوروی بافته شده، گره ها بدور نخ تار زده شده و کل فرش پس از اتمام بافت رنگرزی می شود.]
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
Recent search history Forum search
1چیزی که عوض داره گله نداره
1confinement factor
1She ferreted in her handbag and found nothing.
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
1دست بردن در چیزی - dast bordan dar chizi
1The only thing standing between you and your goal is the bullshit story you keep telling
2مفعول
1But it’s remarkable how, once you’ve committed to something, these things tend to work out in the end.
1offshoring
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com